کد مطلب:276395 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

قسط (: دادگری) آن حضرت
معنی قسط و مطالبی مربوط به آن در بحث عدل آن حضرت گذشت و در این جا چند روایت دیگر را می افزاییم كه عنوان مطلب خالی نماند.

از جمله در غایة المرام از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله منقول است كه فرمود: بشارت می دهم شما را به مهدی كه در امت من هنگام اختلاف مردم و وقوع زلزله ها، برانگیخته شود. پس زمین را پر می كند از قسط و عدل، چنان كه پر شده باشد از جور و ظلم، بنابراین ساكنان آسمان و زمین از او راضی می شوند.

و در حدیث دیگری از آن حضرت است كه فرمود: اگر از عمر دنیا جز یك شب باقی نماند، خداوند آن شب را طولانی خواهد كرد تا مردی از اهل بیت من زمامداری كند، كه اسمش اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است. زمین را پر از قسط و عدل می كند هم چنان كه پر شده باشد از ظلم و جور.

اگر اشكال كنید كه: در این جا تصریح شده كه نام پدر آن مصلح الهی، اسم پدر پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله است و این منافات دارد با این كه حضرت قائم علیه السلام فرزند امام حسن عسكری علیه السلام است، در جواب از این اشكال محمد بن طلحه شافعی - كه از علمای برجسته عامّه است - چنین گفته:

1. این زیادتی از یكی از راویان حدیث - زائده - صورت گرفته كه عادتش دست بردن در احادیث است. شاهد بر آن، این كه این زیادت در روایت ابوداوود و ترمذی - كه در صحیح خود آن را نقل كرده اند - نیامده است.

2 - بر فرض این كه این كلمه اضافه نشده باشد، این احتمال هست كه كلمه (ابنی) به كلمه (أبی) تصحیف شده باشد كه نظایر آن زیاد است.

3 - باز بر فرض این كه عبارت به همان طور درست باشد، تأویلش این است كه پیغمبرصلی الله علیه وآله كنیه را اسم و جدّ را پدر خوانده است. در این صورت منظور پدرش



[ صفحه 232]



حسین علیه السلام است كه كنیه اش ابوعبد اللَّه است، و این دو تعبیر در لغت و عرف شایع و متداوّل است.

می گویم: برای اثبات این كه حضرت حجة بن الحسن - صلوات اللَّه علیه - همان قائم موعود است، بر این حدیث اعتماد نمی كنیم، بلكه اعتماد بر روایات بسیار و متواتر و صریح می باشد - كه قسمتی از آن ها گذشت - و این كه این حدیث را با جواب های این فاضل خردمند در این جا آوردم، برای این منظور بود كه اگر كسی آن را یافت دچار اشتباه نشود و متوجه باشد كه عادت بعضی روات آن ها بر دست بردن در احادیث بوده است، به خصوص راجع به این حدیث عدّه ای تصریح كرده اند كه یكی از راویان آن، از كسانی است كه عادت و شیوه اش دست بردن و زیاد كردن احادیث است، و برای این كه بدانید این كه قائم همان حجة بن الحسن العسكری علیهما السلام است، نزد آن ها هم مسلّم است، به حدّی كه این فاضل بر خود لازم دانست كه این حدیث را - بر فرض صحت آن - تأویل نماید، و حمد خدای را كه نور خود را به اتمام رسانید.

در این جا خوش دارم كه روایت آگاه شدن و هدایت شدن سیّد حمیری را بیاورم، زیرا كه در آن به نام حضرت حجّة بن الحسن العسكری علیهما السلام تصریح شده، و آمده است كه آن حضرت زمین را پر از قسط و عدل خواهد ساخت.

شیخ صدوق رحمه الله در كتاب كمال الدین به سند خود از سیّد حمیری نقل كرده كه گفت: من [در دین] غلوّ داشتم، و معتقد به غایب بودن محمد بن الحنفیه بودم، مدتی در این وضع گمراهی به سر می بردم، تا این كه خداوند بر من منّت گذارد و به وسیله جعفر بن محمد صادق علیه السلام از آتش نجاتم داد و به راه راست هدایتم كرد، و چون با دلائل، امامت آن حضرت بر من ثابت شد و دانستم كه او بر من و همه خلق حجّت است، و او است آن امامی كه خداوند اطاعتش را واجب دانسته. از او پرسیدم: یابن رسول اللَّه! اخباری از پدران تو درباره غیبت به ما رسیده كه به صحّت مقرون است، به من بگو كه این غیبت بر كه واقع می شود؟ فرمود: غیبت در ششمین فرزند من كه دوازدهمین امام است خواهد بود. امامان هدایتگر بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله كه اولین آن ها امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و آخرشان قائم بالحق، بقیة اللَّه در



[ صفحه 233]



زمین و صاحب زمان می باشد، به خدا كه اگر به قدر نوح در قوم خودش باقی بماند، از دنیا نرود تا ظهور كند و زمین را پر از قسط و عدل نماید، چنان كه از ستم و ظلم پر شده باشد.

سید حمیری می گوید: هنگامی كه این مطالب را از مولایم امام صادق جعفر بن محمدعلیهما السلام شنیدم به دست او توبه كردم و این قصیده را سرودم:



فَلَمّا رَأْیَتُ النّاسَ فِی الدِّینِ قَدْ غَوَوْا

تَجَعْفَرْتُ بِاسْمِ اللَّهِ فِیمَنْ تَجَعْفَرُوا



وَنادَیْتُ بِاسْمِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَكْبَرُ

وَأَیْقَنْتُ أَنَّ اللَّهَ یَعْفُو وَیَغْفِرُ



وَدِینَتْ بِدِینِ غَیْرَ ما كُنْتُ دِیْناً

بِهِ وَنَهانِی سَیِّدُ النّاسِ جَعْفَرُ



فَقُلْتُ فَهَبْنِی قَدْ تَهَوَّدَتْ بُرْهَةً

وَإِلّا فَدِینِی دِینُ مَنْ یَسْتَنْصِرُ



وَإِنِّی إِلَی الرَّحْمنِ مِنْ ذاكَ تآئِبٌ

وَإِنِّی قَدْ أَسْلَمْتُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ



فَلَسْتُ بِغالٍ ما حَیَیْتُ وَراجِعْ

إِلی ما عَلَیْهِ كُنْتُ أَخْفی وَأَظْهَرُ



وَلا قآئِلٌ حَیٌّ بِرَضْوی مُحَمَّدٍ

وَإِنْ غابَ جُهّالُ مَقالِی فَأَكْثَرُوا



وَلكِنَّهُ مِمّا مَضی لِسَبِیلِهِ

عَلی أَحْسَنِ الحالاتِ یَقْفی وَیَخْبِرُ



مَعَ الطَّیِّبِینَ الطّاهِرِینَ الأَوْلی لَهُمْ

مِنَ المُصْطَفی فَرْعٌ زَكِیٌّ وَعَنْصَرٌ [1] .



پس چون دیدم مردم در امر دین، راه انحراف پیش گرفتند، در میان جعفریان به نام خدا مذهب جعفری را پذیرفتم.

و به نام خداوند، فریاد برآوردم كه: (اللَّه اكبر)، و یقین دارم كه خداوند بخشنده و عفو كننده است.

و به دینی ایمان آوردم غیر از آنچه قبلاً داشتم، چون سرور مردمان جعفرعلیه السلام از آن مرا نهی كرد.

با خود گفتم: گیرم كه مدتی یهودی می شدم، یا به دین نصرانیت درمی آمدم.

من به درگاه خداوند رحمن، از آن گمراهی توبه می كنم و من مسلمان شدم و اللَّه اكبر می گویم.

تا زنده ام دیگر غلو نكنم و برنمی گردم به آنچه در نهان و آشكار بدان عقیده داشتم.



[ صفحه 234]



دیگر نخواهم گفت كه محمد [ابن الحنفیه] در كوه رضوی زنده است، هرچند كه جاهلان گفتارم را عیب كنند.

ولی می گویم او از كسانی است كه عمرش را با بهترین حالت و پیروی از حقّ سپری نمود.

با پاكیزگان و نیكانی كه از حضرت مصطفی صلی الله علیه وآله شاخه پاكیزه ای هستند... تا آخر قصیده كه طولانی است و نیز قصیده دیگری پس از آن سرودم:



أَیا راكِباً نَحْوَ المَدِینَةِ جِسْرَةً

عَذافِرَةً یَطْوِی بِها كُلُّ سَبْسَبٍ



إِذا ما هَداكَ اللَّهُ عایَنْتَ جَعْفَراً

فَقُلْ لِوَلِیِّ اللَّهِ وَابْنَ المُهَذَّبِ



أَلا یا أَمِینَ اللَّهِ وَابْنَ أَمِینِهِ

أَتُوبُ إِلَی الرَّحْمنِ ثُمَّ تَأَوُّبِی



إِلَیْكَ مِنَ الأَمْرِ الَّذِی كُنْتُ مُطْنِباً

أُحارِبُ فِیهِ جاهِداً كُلَّ مَعْرِبٍ



وَما كانَ قَوْلِی فِی ابْنِ خَوْلَةِ مُبْطِناً

مُعانِدَةً مِنِّی لِنَسْلِ المُطَیَّبِ



وَلكِنْ رَوَیْنا عَنْ وَصِیِّ مُحَمَّدٍ

وَما كانَ فِینا قالَ بِالمُتَكَذِّبِ



بِأَنَّ وَلِیَّ اللَّهِ یَفْقُدُ لا یَری

سِنِینَ كَفِعْلِ الُمخالِفِ المُتَرَقِّبُ



فَیَقْسِمُ أَمْوالَ الفَقِیدِ كَأَنَّما

تُغَیِّبُهُ بَیْنَ الصَّفِیحِ المُنَصَّبِ



فَیَمْكُثُ حُیْناً ثُمَّ یَنْبِعُ نَبْعَةً

كَنَبْعَةِ جَدِّی مِنَ الأُفُقِ كَوْكَبٍ



یَسِیرُ بِنَصْرِ اللَّهِ مِنْ بَیْتِ رَبِّهِ

عَلی سُؤْدَدٍ مِنْهُ وَأَمْرٍ مُسَبَّبٍ



یَسِیرُ إِلی أَعْدآئِهِ بِلِوآئِهِ

فَیَقْتُلُهُمْ قَتْلاً كَحُرّانٍ مُغَضَّبٍ



فَلَمّا رُونِیَ أَنَّ ابْنَ خَوْلَةِ غآئِبٌ

صَرَفْنا إِلَیْهِ قَوْلُنا ثُمَّ نُكَذِّبُ



وَقُلْنا هُوَ المَهْدِیُّ وَالقآئِمُ الَّذِی

یَعِیشُ بِهِ مِنْ عَدْلِهِ كُلُّ مُجَدَّبٍ



فَإِنْ قُلْتَ لا فَالحَقُّ قَوْلُكَ وَالَّذِی

أَمَرْتُ فَحَتُمَ غَیْرُ ما مُتَعَصِّبٌ



وَأَشْهَدُ رَبِّی أَنَّ قَوْلَكَ حُجَّةٌ

عَلَی الخَلْقِ طُرّاً مِنْ مُطِیعٍ وَمُذْنِبٍ



بِأَنَّ وَلِیَّ الأَمْرِ وَالقآئِمَ الَّذِی

تَطْلَعُ نَفْسِی نَحْوَهُ یِتَطَرُّبٍ





[ صفحه 235]





لَهُ غَیْبَةٌ لا بُدَّ مِنْ أَنْ یَغِیبَها

فَصَلّی عَلَیْهِ اللَّهُ مِنْ مُتَغَیِّبٍ



فَیَمْكُثُ حِیناً ثُمَّ یَظْهَرُ حُیْنَهُ

فَیَمْلاًَُ عَدْلاً كُلَّ شَرْقٍ وَمَغْرِبٍ



بِذاكَ أَدِینُ اللَّهَ سِرّاً وَجَهْرَةً

وَلَسْتُ وَإِنْ عُوتِبْتُ فِیهِ بِمُعْتَبٍ [2] .



ای كسی كه بر شتر نیرومند به سوی مدینه رهسپاری، شتران تندرو كه بیابان های دور و دراز با آن ها پیموده می شود.

اگر خداوند هدایتت كرد و جعفر بن محمدعلیهما السلام را ملاقات كردی، به ولیّ خدا و زاده امام پاكت چنین عرض كن:

ای امین خدا، و فرزند امین خدا! من به درگاه خداوند رحمان توبه كردم و به سوی تو روی آوردم.

از آن عقیده ای كه در آن بودم و بر آن پافشاری می كردم، و با مخالفین آن سر جنگ داشتم و در راه آن عقیده، مبارزه می نمودم.

عقیده من درباره محمد فرزند خوله [حنفیه] از روی دشمنی و عناد با خاندان پاك پیغمبرصلی الله علیه وآله نبود.

ولی از گفته وصیّ محمدصلی الله علیه وآله برای ما چنین نقل شده بود، و نقل كنندگان هم دروغگو نبودند.

كه ولیّ خدا غایب و پنهان می شود، چندین سال همچون افراد ترسان و منتظر.

و دارایی و اموال آن امام غایب در زمان حیاتش تقسیم می شود، مانند كسی كه مرده و زیر خاك دفن شده باشد.

او مدتی در این حال (غیبت) به سر می برد و به ناگاه ظهور می كند، مانند ستاره درخشانی كه از افق سر برآرد.

به نصرت و یاری خداوند از خانه پروردگارش حركت می كند، با عظمت و جلال و وسائل آماده.

بر دشمنانش حمله می كند با پرچم پیروزی و همچون دلاور خشمناكی بر آن ها می تازد.



[ صفحه 236]



چون برای ما روایت شد كه فرزند خوله [=محمد بن الحنفیه] غایب است، ما این عقیده را بر او تطبیق نمودیم، و تكذیب نكردیم.

و چنین پنداشتیم كه او مهدی و قائم بر حقی است كه به بركت عدالتش هر قحطی زده ای به خوشی زندگی می نماید.

اكنون اگر بگویی كه او آن قائم نیست، البته سخنت درست است، و به آنچه امر فرمایی حتم است و تعصّبی در كار نیست.

خدا را شاهد می گیرم كه قول تو حجت است بر تمام بندگان، از فرمانبردار و معصیت كار.

آن امام و ولیّ امر و قائمی كه جانم در اشتیاق او در طرب است.

به ناچار غیبتی خواهد داشت كه آن دوران را سپری كند. درود خداوند بر چنان غائبی باد.

مدتی در پس پرده غیبت باقی می ماند و سپس در وقت خودش ظهور می كند، آن گاه بر همه اهل شرق و غرب حكمرانی می نماید.

با این عقیده برای خدا در نهان و آشكار دینداری كنم، و هر قدر در این باره سرزنش شوم اعتنایی ندارم.

و در بحار، از مناقب، از داوود رقّی آمده است كه گفت: به سید حمیری خبر رسید كه نزد امام صادق علیه السلام یاد شده و آن حضرت فرموده اند: سیّد كافر است، به خدمت آن حضرت رفت و عرض كرد: ای آقای من! با شدّت محبتی كه به شما دارم و دشمنی ای كه با دشمنان شما می كنم باز هم كافرم؟ فرمود: چه فایده كه تو به حجّت دهر و زمان، كفر می ورزی، سپس دست او را گرفت و به اتاقی برد كه در آن قبری بود. پس آن حضرت دو ركعت نماز خواند، سپس دستش را به قبر زد، قبر قطعه قطعه شد و مردی از آن بیرون آمد، در حالی كه خاك ها را از سر و ریش خود می تكاند. امام صادق علیه السلام به او فرمود: تو كه هستی؟ گفت: من محمد بن علی مسمّی به ابن الحنفیه هستم. سپس فرمود: من كیستم؟ گفت: جعفر بن محمد، حجّت دهر و زمان. سیّد حمیری از خدمت آن حضرت بیرون آمد در حالی كه این اشعار را بر لب داشت:



[ صفحه 237]



«تجعفرت باسم اللَّه فیمن تجعفرا». [3] .

و نیز از عباد بن صهیب روایت است كه گفت: در محضر جعفر بن محمد صادق علیه السلام بودم كه خبر مرگ حمیری را به حضرت دادند، برای او دعا كرد و طلب رحمت نمود. شخصی به آن حضرت عرضه داشت: یابن رسول اللَّه! با این كه او شراب می خورد و معتقد به رجعت بود؟ فرمود: پدرم از جدم مرا حدیث گفت كه دوستان آل محمدعلیهم السلام نمی میرند مگر این كه توبه كنند. و او توبه كرد در این حال جانماز خود را برداشت و از زیر آن نوشته ای از سیّد بیرون آورد كه در آن توبه و درخواست دعا كرده بود. [4] .


[1] كمال الدين: 34:1؛ ديوان السيد الحميري: 203، با اندكي تفاوت.

[2] كمال الدين: 35 - 34:1؛ ديوان السيد الحميري: 117 - 114.

[3] بحار الانوار: 320:47.

[4] بحار الانوار: 320:47.